fa | fr | en | +
Accéder au menu

مصاحبه

الن بدیو : « زمان آن رسیده که به یک پاسخ کلی وجامع فکر کنیم»

فیلسوف در یادداشت های « ملاحظات درباره سرگردانی جهان»، تصویر نگران کننده ای از سرمایه داری ترسیم می کند که خطر ناآرامی های اقتصادی و جنگ های جهانی را به همراه دارد. برای مقابله، او دعوت به پایداری مثبت در مسیر « جهت گیری مجدد کمونیستی » مینماید. این مصاحبه در تاریخ ۲ فوریه در پاریس برگزار شد . ماسک‌ها در آن زمان هنوز بر چهره ها بودند و تهاجم ارتش روسیه توسط پوتین و جنگ در اوکراین هنوز اتفاق نیافتاده بود. با این حال، پیام اودر مواجهه با سرگردانی جهان کنونی، در سطح سیاسی و استراتژیکی ، که ناشی از «مدیریت جامعه» توسط سرمایه داری و «نهاد های نیابتی آن» می باشد، بسیار جدی است. برای آلن بدیو، می‌توان با کشف مجدد «روش‌های کمونیسم » و با پیشبرد برنامه‌ای در زمینه‌های خاص و علیه خصوصی‌سازی وارد دوره جدیدی شد.

شما در کتاب « نکاتی در مورد سر گردانی جهان» این «سرگردانی » را تحلیل می کنید. مشخصات این تحلیل چیست ؟

در سطح سیاسی، چهره این سرگردانی، آشکارا در سرگردانی رژیم سیاسی مسلط تحت نام «دموکراسی» است و من شخصاً آن را «کاپیتالو پارلمان‌گرایی»(سرمایه داری پارلمان گرا.م) می‌نامم. و از این واقعیت ناشی می شود که در کشورهای بزرگ سرمایه داری اختلالی در این مدل دولتی-سیاسی وجود دارد که در فرانسه با ناپدید شدن نسبی چپ تجلی می یابد. من در اینجا در مورد ضعف شدید انتخاباتی چپ صحبت می کنم. در نتیجه، نمایندگی دموکراتیک بین اکثریت و مخالفان مختل می شود. و حتی بیشتر از این، بخشی از آنچه که خود را به عنوان اپوزیسیون معرفی می کند از راست افراطی تشکیل شده است که حتی از چپ هم تعداد بیشتری را گرد آورده است. این در واقع نشانه یک سرگردانی سیستماتیک سیاسی است. ما آن را با ظهور شخصیت های منحصر به فردی مانند ترامپ در ایالات متحده و مارین لوپن یا اریک زمور در فرانسه می بینیم.

در سطحی بیشتر استراتژیک، سر گردانی از این واقعیت ناشی می شود که هیچ یک از برنامه هائی که انجام می شود یا در مورد آنها بحث می شود درسطح شرایط امروز نیست، زیرا به جهانی شدن توجه کافی نمی شود. در سطح جهانی، لازم است بتوان ساختارهای مسلط را تعریف کرد وامکان مسیر های جایگزینی را شناسایی نمود. این کار انجام نشده است. نیروهای رهایی بخش در پراکندگی و عدم تطبیق مواضع خود با شرایط موجود همچنان باقی مانده اند...بسیاری از مردم از آنچه انجام می شود، از آنچه اعلام می شود راضی نیستند، اما از سوی دیگر، معیارهایی برای جهت یابی به شیوه ای خلاقانه و مثبت ایجاد نشده است. همه این پدیده ها باعث ایجاد انحراف سیاسی می شود. نتیجه آن پدیدار شدن گروه های ناسیونالیستی و هویتی است.

به گفته شما، «عوامل فعال» این بی جهتی حتی می تواند «بدترین» را قابل قبول کند. چرا تزهای «جنایتکارانه» امروز افزایش یافته در حالیکه هشدار برای حفظ جنبه های انسانی در حال گسترش است ؟

من مطمئن نیستم که «درس های تاریخ» بصورتی واضح وجود داشته باشد. در درس های تاریخ فرض می شود که جهت گیری سیاسی روشن شده است. کمون پاریس را در نظر بگیرید: در پایان قرن نوزدهم، دوره کمون کاملاً نادیده گرفته شده بود. تا زمانی که لنین به آن پرداخت تا خود را از سوسیال دموکراسی ای متمایز کند که تسلیم شده و وارد جنگ جهانی اول شده بودند و توانست دوباره آنرا ارزیابی کند، نامش را تغییر دهد و ذهن مردم را نسبت به آن تغییر جهت دهد. بنابراین ممکن است گاهی اوقات درس های تاریخ دیگر کارساز نباشند زیرا دیگر در زمینه معاصر تفسیر نمی شوند. امروز ما شاهد ظهور مجدد یک راست افراطی بیگانه هراس و نژادپرست هستیم که آماده بیرون راندن بخشی از جمعیت از کشورمان است. مسلماً این جریان نمی گوید که باید آنها را به کوره ها فرستاد ، اما با این حال اعلام می کند که باید از دید ما محو شوند! این را نباید ساده گرفت.

به نظر می رسد تحلیل شما از سر در گمی به تحلیل « روان گرایی» زیگمونت باومن می پیوندد. سوال این است: خروج از سر در گمی از طریق جهت یابی یا استقرارپایه محکمی به عنوان نقطه مرجع. آیا این همان چیزی نیست که شما آنرا «سیاست کمونیستی» می نامید؟

آری. این دو چیز از نظر دیالکتیکی به هم مرتبط هستند. اگر کسی در جهت گیری مشکل دارد، لازم است نقاط حمایتی را برای شروع یک جهت گیری جدید پیدا کند. این در واقع همان چیزی است که من آن را یک سیاست کمونیستی می نامم. اگر امانوئل ماکرون را به عنوان چهره ای که فرانسه را با نیازهای جهانی سرمایه داری معاصر منطبق میکند، تعریف کنیم، چیزی که می توانیم در مخالفت با او مطرح کنیم فقط می تواند یک جهت گیری متفاوت در این مورد باشد. من همچنان معتقد هستم که جهت گیری کمونیستی تنها جهت گیری است که هرگز در عصرمدیریت سرمایه داری جوامع پیشنهاد نشده است. ما در نقطه ای هستیم که این سلطه تبدیل به جهانی شدن گردیده، مشکلات اقتصادی و همچنین خطرات شدید جنگ در مقیاس جهانی را می بینیم. وضعیت کنونی با آغاز قرن بیستم قابل مقایسه است.

در زمینه های مختلف، شباهت ها با آغازجنگ ۱۹۱۴ چشمگیر است! با قطب بندی های عظیم سرمایه داری، به ویژه چین و ایالات متحده مواجهیم . در مورد اروپا: اروپا هنوز در حال ورود به مرحله نزول است و ابزاری برای تشکیل یک قدرت واقعی پیدا نکرده است. تجربه نشان داده است که اگر بخواهیم با این شرایط مقابله نمائیم باید بپذیریم و بگوئیم که رهبران کشورها نباید بر گزیده سرمایه داری باشند. ما حتی نمی‌توانیم اعتبار رژیم‌های «دمکراتیک» را بخاطر داشتن مخالفین بپذیریم . این مخالفین در واقع کاملاً صوری است. یک اپوزیسیون واقعی باید پایه ای و رادیکال باشد و این واقعیت را قبول کند که آنچه مورد بحث است، دیدگاه دیگری از جهان، اقتصاد و سیاست است. ما باید ریشه ها و روش های کمونیسم را دوباره کشف کنیم. در غیر این صورت به سمت چیزی می رویم که بدتر از آنچه تصور می کنیم خواهد بود: گسترش راست افراطی و همچنین گسترش خطرات جنگ که در ارتباط با آن است.

امروز ما شاهد ظهور مجدد یک راست افراطی بیگانه هراس و نژادپرست هستیم که آماده حذف بخشی از جمعیت از کشورمان است. این را نباید ساده گرفت.

در انتقاد از جهان کنونی و بخش رادیکال ضد سرمایه‌داری‌، شما به « چپ‌گرایی بدون ارائه هیچ پیشنهاد مثبتی» سخت حمله می کنید. می توانستیم از شما انتظار لطف بیشتری داشته باشیم..

این چالش با سرمایه داری تا حد زیادی تخیلی است. کلمه «سرمایه داری» به زبان می آید، ولی در فرهنگ این مطالبات و اعتراض ها، یک نفی کلی نسبتاً انتزاعی از نظم موجود ارائه می شود،اما بدون کوچکترین پیشنهاد واقعی، کوچکترین دیدگاه کلی آنچیزی که باید جایگزین نظم موجود گردد.

در سیاست، نفی محض هرگز معنا ندارد. این را بیشتر می گویم چون آن را آزمایش کرده ام! برای اینکه اعتراض مثمر ثمر قرار گیرد، باید در درون خود بدیلی داشته باشد. در غیر این صورت همیشه گفته می شود که غیر از این کاری نمی توانیم انجام دهیم و این سیاست خلع سلاح میشود. بسیار مضر است که مارکسیسم را به یک انتقاد تقلیل دهیم. این روش، بارها امتحان شده است، هر باربه یک نسخه بسیار کسل کننده و از شور وحال افتاده تبدیل می شود. جوهر جنبش کمونیستی در واقعیت مارکسیستی خود بر پیشنهادهای مؤثری استوار است که ظاهراً نفی کننده هستند، اما در واقع روابط نیروها و پیشنهادهای مثبت را در نظر می گیرند. منفی گرایی شدید نه مارکسیستی است و نه واقعاً انقلابی. در حقیقت، چپ گرایی به معنای بد کلمه است

شما همچنین شکست تجربه های گذشته یا کنونی را از «سیاست نفی سرمایه‌داری» می دانید و نه «تأیید کمونیستی». این را چگونه توضیح می دهید ؟

برای باز یابی جهت، ارزیابی ضروری است. کمونیسم در چه وضعیتی است؟ گشودن یک بحث گسترده جهانی برای من ضروری به نظر می رسد. بحث باید در سطح استراتژیک انجام شود، مانند آنچه بین لنین و کائوتسکی وجود داشت. این باید همزمان با تدارک مبارزاتی، تحقیقات، حضور در هر جایی که پرولتاریا وجود دارد انجام پذیرد. من نموداری را پیشنهاد می کنم که در آن می توانیم سه دوره را تشخیص دهیم. دوره پایه ای، با اولین تجربه های مردمی، که نیمه دوم قرن نوزدهم را پوشش می دهد. نتیجه آن ایجاد احزاب سوسیال دمکرات بود که از بدترین نوع رقابت سرمایه داری حمایت می کردند: استعمار و جنگ! در برابر این انحطاط، مارکس و انگلس با سوسیال دموکراسی آلمان درگیر شدند. و سپس با جنگ، از طریق حزب بلشویک لنین، انتقاد رادیکال به فساد سوسیال دموکراسی و ایجاد نظم انقلابی توسط حزب متمرکزی که کمونیسم تئوریک را در نظر داشت بازگشت. این مرحله دوم، یعنی مرحله احزاب کمونیستی قرن بیستم، عناصر جالبی را در بر می گیرد، اما با شکست مواجه می شود، زیرا پارادوکس کمونیسم دولتی است را جایگزین زوال دولت نمود. بنابراین ما در ابتدای دوره سوم قرار داریم.

آگاهی از چالش آب و هوایی ایجاد شده که نگران بقای زندگی در کره زمین است. اما در بحث محیط زیست، شما در گفتمان اکولوژیکی کنونی بُعد مذهب گونه را می بینید. منظورتان چیست ؟

محیط زیست آنچنان که طرفدارانش آنرا معرفی می کنند، غیرسیاسی است و دارای یک بُعد مذهب گونه پوشیده است. من نمی گویم طرفداران محیط زیست مذهبی هستند، اما متذکر می شوم که موعظه «آخرزمانی» که شامل متحد کردن مردم در یک ترس بنیادی میباشد، چیزی است که از گشودن فضای نوین سیاسی جلو گیری می کند، به دو دلیل. اول این که فراموش می کنیم که سیاست از تضادهای اجتماعی عمده تشکیل شده است. سیاست گرد آوردن همه به نام سیاره عزیز نیست.

دلیل دوم این است که ما اثر های سرمایه داری را در نظر می گیریم و نه ماهیت آن را. سرمایه داری رامتهم می کنیم که سیاره زمین را غارت کرده است اما این مشکل او نیست. سرمایه داری می تواند تصمیم به ایحاد یک وزارتخانه برای حفاظت از کره زمین بنماید، اما ماهیت واقعی آن، استثمار است که آسیب قابل توجهی به بار می آورد. مطرح کردن مسائل از طریق عواقبشان به معنای دست نزدن به مکانیسم مرکزی است. وقتی صحبت از ریختن پول به خزانه سرمایه های کلان می شود، این واقعیت ندارد که آنها به سرنوشت کره زمین علاقه مند هستند.

من همچنان متقاعد هستم که جهت گیری کمونیستی تنها جهت گیری است که در دوران مدیریت سرمایه داری بر جوامع بشری، هرگز پیشنهاد نشده است.

در این صورت یک «سیاست کمونیستی تجدید شده» چه مسیری خواهد داشت؟ آیا اولین نقطه اتکا برای تجمع وجود دارد؟

همانطور که مارکس و انگلس تا حد زیادی بر تحقیق در مورد طبقه کارگر انگلستان تکیه کردند، در مورد فرانسه می توان برای مطالعه ویژگی آن، از توضیح مبارزه بی‌قید و شرط با خصوصی‌سازی‌ها آغاز کرد، اما نه به شیوه‌ای تدافعی. بلکه قطع کامل خصوسی سازی. ما باید به طور جدی به عبارت مارکس برگردیم و «الغای مالکیت خصوصی» را در شرایط کنونی دوباره فعال کنیم.

چرا همه دولت ها در مورد خصوصی سازی اینهمه سر سخت هستند؟ این ماهیت طبقاتی رژیم موجود را آشکار می کند. ما باید به شیوه‌ای تسلیم‌ ناپذیر خواستار تظاهرات در این خصوص باشیم: خصوصی‌سازی ممنوع، باز گرداندن خصوصی‌سازی‌هایی قبلی و بازسازی گسترده بخش خدمات عمومی. این الزام ها قابل درک است، به ویژه که ما با مکرون، نماینده حاکمیت سرمایه داری، مواجه و نقطه مقابل او هستیم.

این می تواند قطب نمای «تغییر جهت گیری»، کمونیستی باشد؟

همه گیری کووید در بحبوحه یک حمله مزورانه به بهداشت عمومی رخ داده است. پس از یورش به انرژی و شرکت برق، به حمل‌ونقل ریلی و شرکت حمل ونقل راه آهن، به حمل ونقل شهری و به سلامت، خصوصی سازی ها بی شک به سمت آموزش و آموزش عالی یورش خواهند برد. در برابر این تهاجم عمومی سرمایه‌داری علیه برنامه ملی‌سازی «شورای مقاومت» پس از جنگ دوم جهانی- اتحاد بین گلیست ها و کمونیستها- امکان یک واکنش کلی در مورد موضوعات خاص وجود دارد

و زمان براه اندازی یک کار زار مبارزاتی در ومورد موضوعات مشخص فرا رسیده است. جالب اینکه این مبارزات می تواند بسیاری را در بر گیرد، از دکتر گرفته تا راننده مترو، از زباله جمع کن تا معلم. زیرا تنها دو راه وجود دارد: مسیر سرمایه داری مسلط که در این اواخر موفقیت های زیادی داشته است و مسیر کمونیستی که بسیار ضعیف شده است. و من واقعاً نمی‌دانم چگونه می‌توان سیاستی علیه راه اول بکار گرفت، بدون اینکه راه دوم را احیا نمود.

(1) یادداشت هایی در باره سرگردانی جهان گالیمار 64 صفحه 3.90 یورو

.

.

Alain BADIOU

آلن بدیو (به فرانسوی: Alain Badiou) (زادهٔ ۱۷ ژانویه ۱۹۳۷) فیلسوف معاصر فرانسوی. او به همراه جورجو آگامبن و اسلاوی ژیژک مهم‌ترین منتقدان جریان پسامدرنیسم محسوب می‌شوند. او سعی دارد مفاهیمی مانند هستی، حقیقت و سوژه را بر اساس ریاضیات تعریف کند. وی از لحاظ دیدگاه سیاسی، یک چپ‌گرای رادیکال محسوب می‌شود

اشتراک این مقاله