info@barayeazadi.com |
کد خبر : 10575 2020-03-24 15:46:53 |
۹۸، سال اعتراض: دانشجویان و خطوط جدید اتحاد در ایران گفتوگو با یک فعال چپگرا در ایران |
ٖ
بازگشت به صفحه اول
۹۸، سال اعتراض: دانشجویان و خطوط جدید اتحاد در ایران
گفتوگو با یک فعال چپگرا در ایران امین درودگر ۱۳۹۸ شاید «سال بد، سال باد، سال اشک» بود اما نه «سال شک» بود و نه سال «استقامتهای کم». در برابر تاریخ سرکوب و کشتاری که حکومت سال گذشته رقم زد، جغرافیای تازهای از اعتراض و مقاومت و خیزش پدیدار شد. اگر ۹۸ با سیل آغاز و با کرونا پایان یافت، همزمان با شکلگرفتن ابتکارعملهای مستقل مردمی در برابر سیل و کرونا و … همراه بود. درباره جغرافیای نیروهای مبارز ۹۸، «زمانه» با یک فعال جوان چپگرا در ایران به گفتوگو نشست که اینجا با «م» از او نام میبریم. نام واقعی او نزد زمانه محفوظ است. به اعتقاد «م»، خطوط جدید اتحاد بین فعالان دانشجویی و دیگر «فعالان حرفهای» شکل گرفته اما هنوز «خندق» بین فعالان حرفهای و مردم پر نشده است. ■ امین درودگر: اول مه سال گذشته ائتلاف کمسابقهای از گروههای اجتماعی فراخوان اعتراض دادند: دانشجویان، زنان، کارگران، معلمان، بازنشستهها، پرستاران… آیا شاهد شکلگیری خطوط جدیدی از اتحاد در ایران هستیم؟ م: من سعی میکنم به پرسشها به صورت عینی جواب بدهم و موضع شخصی خودم را دخالت چندانی ندهم. اما پرسش شما … ماجرا فقط اول ماه مه (روز جهانی کارگر) نبود. اگر تنها یک مه را در نظر بگیریم، خیلی کارساز نیست. تشکلهای کارگری پیش از این هم برای یک مه فعال بودند. مثلاً ۱۰ سال پیش در ۱۳۸۸ هم چپها و فعالان کارگری به دنبال برگزاری یک مه بودند و شماری از فعالان از نسل جوانتر آن موقع دستگیر شدند. در یک مه سال جاری هم نمیتوانی بگویی آدم غیرچپ آمده بود. با خوشبینی، در یک مه ۵۰۰ نفر بیشتر نبودند. و نمیتوان آن را دارای عمق اجتماعی بیشتری در نظر گرفت. اما به طور کلی اتفاق جدی و جدیدی افتاده است و این خطوط جدید اتحاد که مطرح میکنی، در آن کاملاً مشهود است. همپوشانیها مشهود هستند و تلاقیگاهها بیشتر شده اند. بخش عمدهای از این ماجرا به شرایط مادی باز میگردد و به همین خاطر یک گردش به چپ را در همهجا میبینی. نمونهی بهتر شاید فراخوان ۸ مارس سال ۹۶ باشد که شبیه فراخوانهای کارگری بود. کسانی از میان جنبش زنان که این فراخوان را تهیه کرده بودند، «چپ» نبودند اما چه جایی که برای تجمع انتخاب کردند ــ روبروی وزارت کار ــ و چه فرمتی که انتخاب کردند ــ سه ماه پس از ماجرای دستگیری شهابی ــ به نوعی همگرایی با جنبش کارگری اشاره داشت. اما خندق عظیمی بین فعالان حرفهای و مردم درون خیابان وجود دارد که شکافی پرنشدنی است: چه در دی ۹۶ و در آبان ۹۸ این شکاف پرنشدنی باقی ماند و شاید در آبان ۹۸ بدتر هم شد. حالا اینکه در میان دو سوی این خندق، کدامشان عقبتر هستند و کدامشان جلوتر، اجازه دهید به آن کاری نداشته باشیم. گروههای مختلفی مثل کارگران و زنان و دانشجویان را نام بردی. این گروهها «بدنه زنان» و «بدنه بازنشستگان» و «بدنه کارگران» و … نیستند، بلکه فعالان صنفی و اجتماعی و سیاسی هستند که در این چهارچوبها کار میکنند. در این حلقه کوچک این خطوط اتحاد مورد اشاره تو شکل گرفتهاند و اختلافها و جداییهای قبلی کمتر شدهاند. اما سربرآوردن این خطوط اتحاد هم فصلی است و گاه پیدا میشود و گاه پنهان. مشکل اصلی هنوز همان شکاف بین فعالان حرفهای و مردم است. ■ آیا فشار سرکوب افزایش یافته است؟ چه فعالانی بیشتر هدف قرار میگیرند؟ ــ: سرکوب بیشک بیشتر و شدیدتر شده است و اشکال مختلف و پیچیدهتری به خود گرفته است. دیگر خط قرمزی وجود ندارد. زمانی این طور بود که خطوط قرمز مشخصی وجود داشت. تو به بعضی چیزها کار نداشتی و آنها هم تا حدی میپذیرفتند. الان اما چنین چیزی نیست. این تغییر وضعیت هم میتواند از استیصال سیستم باشد و نشانهٴ اینکه کانون تصمیمگیری ندارد؛ و هم میتواند نشانه حرفهایتر شدن سیستم باشد که نمیخواهد بگذارد تو خط سیستم را بفهمی و قصد دارد تو را در حالت ترس و پارانویا نگه دارد. معنای بد ریختهشدن قبح سرکوب این است که آدمها حقانیت خود را با شدت سرکوبی که متحمل شده اند، تعریف و تعیین میکنند. این در قدیم بوده، الان هم هست، در آینده هم خواهد بود. و البته اشتباه است. سرکوب شدن و زندان رفتن برای کسی حقانیت نمیآورد، در عین اینکه باید از کسی که متحمل این چیزها میشود، حمایت کرد. اما از سوی دیگر، قبح این سرکوب به معنای خوب کلمه هم ریخته است. اگر به فعالان کنونی نگاه کنی، جمعی را نمیبینی که سرکوب نشده باشد، اطلاعات سپاه سراغش نرفته باشد، اعضایش به زندان نیفتاده باشند، و مقاومت در برابر این سرکوب هم بسیار معنادار شده است. مثلاً در مورد دستگیریهای یک مه، برای ۴۵، ۴۶ روز حدود ۳۰، ۴۰ نفر دائماً به مقابل زندان اوین میرفتند و خواهان تعیین تکلیف بازداشتشدگان بودند و برای سرکوبگران مشکل ایجاد کرده بودند. این حس که در برابر سرکوب متحدیم و میایستیم، تقویت شده است. ■ وضعیت دانشجویان چه طور است؟ جنبش دانشجویی ایران بارها سربرآورده و بار دیگر به سکوت فرو رفته. هماکنون وضعیت جنبش دانشجویی چهطور است؟ ــ: درباره وضعیت دانشجویی باید چند نکته مهم را اشاره کرد. اوج سرکوب جنبش دانشجویی در دی ۹۶ بود. دی ۹۶ نقطه اشتباه استراتژیک دانشجویان هم بود. به چه معنا؟ توضیح میدهم. آن زمان ترس اصلی سیستم از «بدون سر بودن» جنبش دی ماه بود و نمیتوانست آن را به سری و سازمانی و کسی و بدنهای پیوند بزند. شهرهای به اعتراض وارد شده بودند که مرکزنشینها اسمشان را نشنیده بودند. تا به حال سابقه نداشت کشاورزان به نماز جمعه بروند و پشت به امام جماعت بنشینند و بگویند: «پشت به دشمن، رو به میهن.» کارگران به طور گسترده شعار میدادند: «مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر» در حالیکه در ۸۸ «درود بر دیکتاتور» یک شعار کوچک و حاشیهای بچههنریهای دانشگاه بود. بنابراین ارتقایی در سطح مبارزهجویی صورت گرفته بود، آن هم کاملاً بدون سر. سرگیجه طرف مقابل هم از همین بیسربودن بود. اتفاقی که ۹ دی ۹۶ در دانشگاه تهران افتاد، باید پشتات بایستیم و از آن حمایت کنیم و بگوییم میراث ماست، اعتبار ماست، دانشجوها پشت این اعتبار و میراث ایستادند و هزینهاش را هم دادند. ولی واقعیت این است که مسیر پیوستهای که از اوایل سال ۹۶ آغاز شد ــ به ویژه با تجمعهایی که سر شهابی شکل گرفت و در نهایت به آزادی او منجر شد ــ در دی ۹۶ ناگهان قطع شد. در فرمت کنشگری فعالان حرفهای تو میدانی با چه نهادی طرفی، طرف مقابل میداند چه کسی فراخوان داده و در همان چارچوب با تو برخورد میکنند. این چارچوب اصلا امن نیست، اما کمی متعینتر است. اما فعالان صنفی دانشجویی پس از دی ۹۶ نتوانستند به کارهای صنفی ادامه بدهند. پیگیری طرح مخالفت با سیاست نیروی کار جدید حسن روحانی، «بیگارورزی» هم متوقف شد که در ۹۶ کارهای بسیار خوبی رویش صورت گرفته بود. طرح روحانی به نظرم حتی قرار نبود منفعت اقتصادی زیادی عاید دولتاش کند، بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت تا آمار بیکاری را پایین ببرد. فعالان دانشجویی سر این طرح دولت متمرکز و متحد شدند و بدنه دیگر فعالان چپ را هم به این پروژه جلب کردند. اما ناگهان همه اینها ۹ دی ۹۶ هوا رفت. سیستم هم گفت «آها، این سر جنبش است» و به سرکوب شدید جنبش دانشجویی پرداختند. به بسیاری از بچههایی که گرفتند، اتهام «رهبری اغتشاشات» زدند درحالیکه معلوم بود آنها رهبری هیچچیزی را برعهده نداشتند. این حکمهای سنگین و جدی که البته همه اجرا نشدند، ترس و هراس آورد. ۹ دی ماه ۹۶ البته نقطه بلوغ هم شد. نقدهایی که بر این جریان وارد شد، این بود که دانشجویان علوم اجتماعی و تهران مرکزنشین هستند و آکسیونیست شدهاند. شاید بیراه نباشد. اما اگر آکسیونیست شده اند، آکسیونیستشدن را خوب یاد گرفته اند و خیلی خوب و درست اجرا میکنند. مثلاً ۱۶ آذر قبلی توانستند تجمع برگزار کنند، همبستگی با آبان را به بهترین شکل اعلام کنند و کمترین هزینه را بدهند. یا در مورد ماجرای سرنگونی هواپیما، ساعت ۲ دانشجوها جمع شدند و ساعت ۵ رفتند و شعار در مخالفت با انتخابات و رفراندوم را جا انداختند. همین کار را دی ۹۶ هم کردند. «اصلاحطلب، اصولگرا / دیگه تمومه ماجرا» شعار ۱۰۰ نفر بود. اما اگر شعار را در زمان و مکان درست بدهی، مثل همین شعار، به شعار جنبش و به یک چارچوب تعیینکننده و تعریفکننده آن بدل میشود. اما در اینجا داریم از فعالان حرفهای در بستر دانشجویی حرف میزنیم که تقریباً همه یکدیگر را میشناسند و با دو سه واسطه به هم وصل هستند و کار و زندگیشان این کنشگری است. و البته گرایشهای انتقادی که باید از حرفهایگری دست برداشت، وجود دارند اما نمیتوان این فعالان حرفهای را با بدنه دانشجویی مقایسه کرد. البته در برابر جریان چپ رادیکال و صنفی، جریانهای دیگری مثل «دانشجویان متحد» هم هستند و اختلافهایی دارند. ■ امروز در کشورهای دیگری هم جنبشهای دانشجویی فعال شده اند. یک نکته مشترک تمام این جنبشهای دانشجویی، مبارزه با نئولیبرالیسم است. سربرافراشتن دوباره ناسیونالیسم هم موضوع دیگری است. با این که هر بستری شرایط منحصر به فرد خود را دارد، به نظرتان جنبش دانشجویی ایران را چه طور میتوان در بستری فراملی فهمید؟ ــ: نئولیبرالیسم یکی دیگر از شعارهایی است که دانشجویان مطرح کردند و گرفت. به لحاظ مطالبات، به لحاظ همسرنوشتی و چیزهای دیگر شکی در وجود بستر فراملی نیست. اما با در نظر گرفتن اینکه چهطور پیوندهای فراملی، در چه بستری و با چه لوجستیکی باید برقرار شوند، دورنمای فراملیبودن بسیار دشوار به نظر میرسد. اما بحث بر سر لوجستیک و اینها بحث دیگری است. مسأله جدیتر حل این تناقض بین ملیگرایی و فراملیگرایی است. ملیگرایی در سطحی از سرکوب نیروی پیشبرنده ستمدیدگان است. نمیتوان ناسیونالیسم سیاهها در آمریکا، یا ناسیونالیسم فلسطینیها، یا ناسیونالیسم مبارزات ضداستعماری در آفریقا و دیگر موارد اینچنینی را نادیده گرفت. به هر حال، حتی متنهای برآمده از هر بستر ــ مثلاً آمریکا ــ در حال طرح موضوع در یک چهارچوب ملی هستند، هرچند شعارهای انترناسیونالیستی هم مطرح میکنند. پس باید دشواری وضعیت را فهمید. این تناقض از قبل هم بوده و زمانی دامن شوروی را هم گرفت و آن را از پای درآورد. نکته این است: نمیتوان این مطالبات فراملی را با قدمهای ملموسی که در یک بستر خاص برمیداری، همیشه سازگار کرد. شاید راه دیگری بتوان برای آن متصور شد که همان تعریف باتلری امر کلی یا امر جهانشمول است: اینکه چقدر نسبت به محذوفان درون آگاه شدهای. اگر بتوان این را ملاکی برای عبور از ملیگرایی درنظرگرفت، به شکل مشهودی از ۹۶ تا کنون حساسیت نسبت به موضوع محذوفان بیشتر شده است. چیزهایی مربوط به این محذوفان درونی که چندسال پیش به اصطلاح «سوسولبازی» و «مته به خشخاش گذاشتن» بود، اکنون دستکم در سطح ظاهری همه در حال رعایتاش هستند. به هر حال اول همیشه ادایش را درمیآوری، ولی وقتی صدادادن به این محذوفان را آغاز کنی، زمانی شرایط مادیاش هم فراخواهد رسید. |