نظریهی ناسیونالیسم نشان از ناکامی تاریخی بزرگ مارکسیسم دارد. مارکسیسم ناکامیهای دیگری نیز داشته: دربارهی امپریالیسم، دولت، گرایش نزولی نرخ سود و بینوایی فزایندهی تودهها بیگمان میدانهای نبردی قدیمی هستند. اما هیچیک از این کمبودها به اندازهی معضل ناسیونالیسم چه در نظریه و چه در پراتیک سیاسی مهم و بنیادی نبودهاند.
از تعداد زنانی که در اعدامهای دهه ۶۰ جان خود را از دست دادند آمار دقیقی در دست نیست اما آنچه مسلم است در تاریخ معاصر ایران پیش از جمهوری اسلامی اعدام زنان رواج نداشت. پس از سال ۵۷ و پیروزی انقلاب اسلامی زنان حداقل در یک جا به برابری جنسیتی رسیدند و آنهم در گرفتن احکام اعدام بود.
بیرهبربودن این حرکت، واقعیتی است که با آن مواجهیم. شاید اگر رهبری برای این حرکت وجود داشت، مسیر تندتر طی میشد. اما الان شاهد بلوغ بیشتری از طرف مردم هستیم و خرد جمعی دارد کار میکند. به نظر من، این خرد جمعی فکرکردن را به یک نفر واگذار نمیکند تجربهی جدیدی است.
ین جامعه را اصلا شبیه ۵۷ نمیبینم. این حجم از تأمل جمعی و فردی که ما در تمام این دههها درباره مسائل سیاسی و اجتماعیمان داشتیم، این حجم از کتابی که خوانده شده، این حجم از گفتوگوی اجتماعی که در جمعهای خصوصی، عمومی، دانشگاه، فضای مجازی صورت گرفته. چیزهایی نیست که به راحتی بشود با دستگیری وسانسور از بین برود.
تفاوت عمدهای بین دولتهای اعتدال گرا/اصلاحطلب با دولتهای اصولگرا در رابطه با حرکت بینالمللی سرمایه و تنشهای ژئوپلیتیکی مرتبط با آن وجود دارد. دولتهای هاشمی، خاتمی و روحانی، در راستای منافع فراکسیون سرمایهای که از ادغام صنایع ایران در زنجیرههای جهانی تولید و ارزش سرمایههای غربی بهویژه سرمایهی اروپایی حمایت میکنند،
در این انقلاب اجتماعی تنها راه ممکن برای رهایی اکثریت، نه حفظ، بلکه برانداختن کامل ساختارهای اجتماعی و برپایی ساختارهای جدید به نفع طبقات و اقشار مورد ستم است. باید توجه داشت که این براندازی به معنای تغییر یکبارهی حکومت نیست.
مارکسیستها نمیتوانند قائل به این باشند که فمینیسم باید از میان برداشته شود. فمینیسم هست تا زمانی که جامعه بورژوایی هست. اما فمینیسم مارکسیستی نمیتواند جزئی از این فمینیسم باشد. نباید تصور کرد که فمینیسم لزوماً هم دیدگاههای مارکسیستی در مورد زنان را در بر میگیرد و هم دیدگاههای بورژوایی را.
مصوبهی جدیدی به نام «مولدسازی داراییهای دولت». مصوبهای که به دلیل وجوه نوین و بیسابقهای مانند درنظر گرفتن مصونیت قضایی برای خصوصیسازان این روزها مناقشات بسیاری برانگیخته است. بهویژه اینکه خصوصیسازی قرار است در شرایطی ادامه پیدا کند که منتقدانِ اقتصادی مدام از فراگیرشدن فساد و حتی سیستماتیکشدن آن در ساختار قدرت سخن گفتهاند.
مبارزه برای آزادی بهمثابه ضرورت:
دیالکتیک ماتریالیستی به ما میگوید که هدف ما در لحظهی فعلی باید خلق جهانی با پایداری بومشناختی و برابری ماهوی باشد، جهانی که توسعهی پایدار انسانی را ترویج دهد. اما در زمانهی ما با انقلاب بومشناختی و اجتماعی آغاز میشود که بر ما تحمیل شده است.
بخشی از اپوزیسیون ایرانی، به ویژه در خارج از کشور، تشکیل ائتلاف علیه ج.ا را مشروط به اعلام التزام به تمامیت ارضی، بویژه از سوی احزاب کردستانی، کردهاند. این متن توضیح میدهد که چرا این شرط ضد دموکراتیک، و ضد انقلاب #زن_زندگی_آزادی است و از قضا ایران را به سوی تجزیه سوق میدهد.
در این مقطع از تحول اجتماعی، ما به نظام سیاسیای نیاز داریم که بتواند در دوران سلطهی سرمایهداری جهانی، بیشترین آزادیهای سیاسی و اجتماعی و مشارکت فزایندهی مردم، اعم از تولیدکنندگان و مصرفکنندگان را در جهت توسعهی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و حفظ محیط زیست فراهم آورد.
درست است که تشکل و رهبری واجد خطر و آسیب است، اما نمیشود هر نوع تشکلیابی را نفی کرد و فقط به خودانگیختگی بها داد. باید آفت اقتدارگرایی و مرکزگرایی را زدود. "مردم نمیخواهند" و این میتواند با شکلی از تأمل بیشتر ادامه پیدا کند و تشکلیابی کند و یا حتی به شکل فرسایشی ادامه دهد و هزینه دهد و شاید سراسریتر شود
خواندن آنچه 99 سال پیش بر ما رفت سبب میشود وضعیت امروز را بهتر درک کنیم؛ امروز که شعارهای معترضان خبر از بلوغ سیاسی و اجتماعی میدهد و بسیاری از مردم معترض ایران شعار میدهند «نه سلطنت، نه رهبری، دموکراسی، برابری»…، امروز که زنان با بریدن گیسوانشان آیین سوگ بهجای میآورند و همزمان جامهی رزم میپوشند،
آیا برای ادامهی راه تا حصول نتیجهی نهایی این روش سازماندهی کافی است یا یک رهبری سیاسی متمرکز ضروری است؟ با فرض ضروری دانستن رهبری، این رهبری چگونه، با حضور چه کسانی، با چه گستردگی و بر اساس کدام مکانیسم باید تشکیل شود که مشروعیت داشته باشد
طرفداران جمهوری مدنی پژوهش خود را در قبال فلسفهيِ عمومی موقعیتیابی میکنند. جمهوریخواهان افزون بر سهیم بودن در فلسفهيِ سیاسی، مایلاند نشان دهند که پژوهش آنها از منظر نقد سیاستهای عمومی جاری و اینکه چگونه دموکراسیهای معاصر غربی ممکن است تعهد و درگیری مدنی را افزایش دهند، اهمیت دارد.
اولین گروهی که پس از انقلاب به محاق رفتند زنانی بودند که بسیاری از آنها نقشی فعال در وقوع انقلاب داشتند. جالبتر آنکه در این حذف و سرکوب، اکثر گروههای به ظاهر متفاوت عقیدتی، همدستی پنهانی به خرج دادند. بسیاری از این مبارزین زنها را به سکوت تشویق کردند؛ سکوت در برابر خطری که زنها به وضوح احساس میکردند
رسانههای دیجیتال از یک سو امکاناتی جدید را برای حرکات اعتراضی فراهم آوردهاند که در مقایسه با دوران پیشااینترنت کاملاً بیسابقه بوده است، و هم در کنار امکانات جدید شکنندگیهایی را برای حرکات اعتراضی و فعالیتهای مدنی ایجاد کردهاند.باید که بتوانیم در عین استفاده از ظرفیتهای جدید برای شکنندگیها نیز چاره و تدبیری بیندیشیم.
روند همهی جنبشهای اجتماعی را باید به شکل چرخهها و دورههای پیدرپی دید، که در زمان معینی اوج میگیرد، بعد روندی آرامتر دارد، و سپس اوج تازهای میگیرد. حرکات اعتراضی از یک گروه اجتماعی به گروههای دیگر گسترش پیدا میکند، کنشگران تازهای وارد صحنه میشوند،
نمیتوان روایتهای مقاومت در جنبش كنونی را یكپارچه قلمداد كرد و واجد ویژگیهایی یكسان دانست، اما بسیاری از آنها با محوریت نمایش بدنِ سركوبشده و شكنجهشده، و نمایش تجمیع بدنها شكلگرفتهاند و اكثراً در قالب پرفورمنسهایی نمودار میشوند كه متضمن حضور ایرانیهای داخل و- بهخصوص- خارج از ایران است.
با وجود اینکه فضای مجازی ابزار مهم و کاربردی برای تقویت همبستگی شبکههای شهری ست، سانسور و کنترل محتوا و فعالیتهای مجازی از جانب دولت، کارکرد شبکههای اجتماعی آنلاین را کمرنگ کرده است. در مواجهه با تهدیدها و محدودیتهای چند سویه، ضرورت اتکا به هر دو فضای مجازی و واقعی برای تحقق همبستگی فمینیستی دوچندان نمود پیدا میکند.
آنچه این بیانیه از ما میخواهد فراموش نکنیم این است که وقتی این مردان و زنانی که دولت قصد کشتنشان را دارد، فرزندان زنانی مثل ما هستند، مسئولیت ما دوچندان میشود. زیرا درد و مرگی که به آنها تحمیل شده به نام ما بوده است. و این یعنی در مورد
با اینکه برخی از قربانیان در این سالها حتی نامشان در سراسر کشور و جهان شناخته شد اما اعتراض به مرگ آنها در سطح واکنش ماند و به کنشی جمعی و سراسری بدل نگشت. ازاینرو قربانی چه کسی است که تن از دست رفتهی او برای ما حکم یک کتاب خواندنی است و تاریخ بزرگ دیگری را روایت میکند؟
قدرت گیری آخوندهای شیعه در ایران به شکل بی سابقه ای گسترش جنبش های سیاسی اسلامی را در تمام کشورهای خاورمیانه بزرگ شتاب داد و اکنون به زیر کشیده شدن آنها در ایران ، بی تردید ، ضربه بزرگی به همه جنبش های ارتجاعی مذهبی در منطقه خواهد بود. واز همه مهم تر ، پیشگامی زنان ایران در مبارزه علیه جمهوری اسلامی ، الهام بخش همه جنبش های زنان خواهد شد ؛
این نسل دو تا زندگی رو همزمان تجربه میکنن؛ یکی همین زندگیِ واقعیه و یکی هم زندگی مجازی. وقتی هدست (گوشی) رو روی گوششون میذارن و موبایل یا تبلت رو دستشون میگیرن، انگار وارد یک جهان دیگه میشن که همیشه با هیجان ازش حرف میزنن و براشون پر از رنگ و جزئیات جذابه که در زندگی واقعی اصلاً تجربهش نمیکنن؛
چطور میتوان انقلاب را به آزادی پیوند زد؟ چگونه میتوان سوژههای خشم را به سوژههای تغییر بدل کرد؟ چگونه میتوان قدرت مخرب را به قدرت مؤسس و سازنده تبدیل کرد؟ آیا اساساً این کار ممکن است یا ما محکوم به تکرار روندهایی هستیم که پیشتر آزمودهایم؟
برای فائق آمدن بر سرکوب، اتحاد نیروهای تغییرخواه نقش بسیار مهمی را ایفا می کند. اتحاد نیازمند مطالبه ی مشترک و نیروی هدایت کننده ی واحد است. منظور فقط شعار مشترک نیست، بلکه مطالبه ای راهبردی است. در جنبش حاضر مطالبه ی مشترک و نیروی هدایت کننده ی واحد هنوز شکل نگرفته، اما شکل گیری آن ممکن به نظر می رسد.
– نادیده گرفتن و کم بها دادن به نقش چپِ رِفُرمیست در مبارزات جاری در ایران، میتواند به قیمت گرانی تمام شود. اگر چپِ رِفُرمیست موفق شود تا رهبری اعتراضات فعلی را بهدست بگیرد، فرصت تاریخی بزرگی را از کفِ اردوی کار ایران خواهد ربود.
با نشاندادن امکانات و خطراتی که با فاز کنونی تداومیابی خیزش ژینا پیوند دارند، قصد این نوشتار تأکید بر اهمیت مواجههی فعال و انتقادی با موقعیت سیال و شکنندهی خیزش است. مخاطبان این متن طبعا نیروهایی هستند که در جبههي ستمدیدگان ایستادهاند و به حقانیت و بالقوگیهای خیزش ژینا وفادارند.
قانون حجاب به فراموشی آرمانی جمعی یاری رساند چرا که مسئلهی فرادستان و فرودستان را با مسلمان وغیر مسلمان جابهجا کرد و آنان را از موهبت برابریای موهوم برخوردار کرد. تمایزات جنسیتی و طبقاتی یکسره در پرتو کلیتی خیالی به نام امت اسلامی پنهان شد.
مارکس در اینجا اهمیت ناسیونالیسم رهاییبخش را که هدف آن اصلاح اجتماعیِ ساختارهای مالکیت و اراضی است، در مقابل جنبش محدود ناسیونالیستی که هدف خود را صرفاً برافکندن یوغ تسلط خارجی قرار میدهد، روشن میکند. بُعد طبقاتیِ تحلیل مارکس از ناسیونالیسم در ایرلند بارزتر است
نوجمهوریخواهی رادیکال میتواند رویکرد نظری امیدبخشی برای چپ باشد. چارچوب نظری جمهوریخواهانه، نقد قدرتمند مدل اقتصادی سرمایهداری نولیبرال را با نظریهی سیاسی هنجاری نوینی درمیآمیزد که مروج بینش رهاییبخش بدیلی از بهروزی است.
دفاع مسکو از خود در برابر ناتو و تلاشها برای تحمیل معاهدهای با واشنگتن شکست خورده است. وضعیت رسمی اوکراین هرچه باشد، ناتو تا آیندهی قابلپیشبینی در این کشور جا خوش کرده است. با پیوستن سوئد و فنلاند، روسیه هشتصد مایل مرز مشترک با این بلوک خواهد داشت و بالتیک به دریای ناتو بدل خواهد دشد
بیتوجهی مردم به حربههای عوامفریبانهای مثل خبر «حذف گشت ارشاد»، درخواست «گفتگو»، «تریبون آزاد» و امثالهم محصول این باور عمومی است که: حتی پیشپاافتادهترین حقوق بدیهی را هم باید از خلال یک جنبش انقلابی از پایین و با رادیکالیسم از «کف خیابان» به دست آورد و نه با دلالی قدرت از بالا، امضای طومار و لابیگری و انتخابات و…
تشکیل ائتلاف و ایجاد نهاد مؤثر رهبریکننده، نه از خلال توییتنوشتن در فضای مجازی یا تصویرسازی در شبکههای ماهوارهای، که از دل سالیان سال مبارزه در میدانهای واقعی به دست خواهد آمد. بکوشیم تا کنشگران ضمن استمرار خیزش «زن، زندگی، آزادی» مسیر مستقل خود را برای آزادی و عدالت اجتماعی پی بگیرند و توأمان به امپریالیسم و استبداد «نه» بگویند.
تاثیر پیوند میان سازمانیابیهای نوپای خیزش کنونی و شبکههای ریشهدار ازپیشموجود را در مناطق پیشتازی چون کردستان میتوان مشاهده کرد. تداوم تاریخی سنت مبارزه در این مناطق سبب شده که برقراری چنین پیوندی با سرعت و سهولت بیشتر و انداموارتری ممکن شود.
مادام که سرمایه نیروی مقابلهی مؤثری را در مقابل خود نبیند، به پیشروی بیرحمانهی خود ادامه میدهد. باید دید که آیا نیروهای ترقی خواه جهان خواهند توانست راه مقابلهی جدی و عملی با سرمایه و نابغههای اهریمنیاش را بیابند و روند نابودی طبیعت و انسانیت را متوقف کنند؟
سایتو زمینهای فراهم میکند برای دیدن پیشنهادهای مارکس در چشماندازی وسیعتر که به یاری فعالان میآید تا در این لحظهی بحرانی این مسأله را جا بیندازند که «به یک تغییر رادیکال نیاز است که در آن مناسبات اجتماعی شیئواره با تولید آگاهانه از طریق تولیدکنندگان همبسته و آزاد جایگزین شده است.
اعتقاد به لزوم رهبری مرکزی منسجم برای موفق شدن یک جنبش انقلابی٬ از تفکر سیاسی قرن بیستم به ما به ارث رسیده است. بررسی شواهد تاریخی نشان میدهد که چنین رویه ای ممکن است برای غصب قهرآمیز قدرت موثر باشد و به سرعت به نتیجه برسد ولی چنین انقلابهایی عمدتا به دیکتاتوری تبدیل شده اند.
مفهوم هژمونی از منظر گرامشی در طیف وسیعی از دانشرشتههای علوم انسانی، اجتماعی- علمی و تاریخی تأثیرگذار شده است. این بیانگر «موفقیتی» است یکه برای واژگان سنت مارکسیستی که همچنان مخاطبان بسیار گستردهتری را در مقایسه با مفاهیم مرتبطی مانند دیکتاتوری پرولتاریا یا الغای دولت سرمایهداری پیدا میکند.
اهمیت تبیین اعتصابات کارگری در این است که میتوان هر مطالبهی اقتصادی مشخص را به سیاستهایی که موجد فقر، ارزانسازی نیروی کار، ناامنی شغلی و به بیان عامتر تشدید استثمار نیروی کار است، به ساختارهای کلی اقتصادی گره زد و بر همسرنوشتی گروههای مختلف کارگری تأکید کرد.
بسیار مشکل است که جهتِ جنبش کنونی را در کوتاه مدت پیش بینی کرد، این که آیا موفق به زیر کشیدنِ رژیم خواهد بود، یا این که همچون جنبش های قبلی سرکوب خواهد شد تا در زمانی نا معلوم دوباره سر بر آوَرَد. بسته به این که این جنبش تا چه زمانی ادامه داشته باشد، و پاسخ های رژیم چه باشد،
اما «زن، زندگی، آزادی» فقط یک شعار نیست، از شهریورماه 1401 «زن، زندگی، آزادی» به زبان مشترک تمام آزادیخواهان جهان و به نوعی سبک زندگی تبدیل شده است، این شعار به زبانهای فارسی، کوردی، انگلیسی، عربی، آلمانی و فرانسوی سرداده میشود و نمیتوان آن را به حزب، شخص، منطقه یا اندیشهای خاص تقلیل داد و نفی کرد.
آنچه برای ما قابل قبول و قابل مبارزه است سعی در بهوجودآوردن شرایط دموکراتیک است. این تنها بدیلی است که انسانی است و شایستهی اینهمه فداکاریها و مبارزاتی است که دوست و دشمن و جهانیان را به تحسین واداشته است. ما در تاریخ 150 سالهی اخیر در چند مورد سرنوشتساز بودهایم. راهگشا بودهایم.
درحالیکه ما به شور و امید برای کنش جمعی برای خلق چیزی که هنوز نیست نیازمندیم. زمانی جنبش زنده است که ما زندگی روزمرهمان را خلّاقانه و امیدوارانه با جنبش و آرمانهایش پیوند بزنیم. مبارزات جزئی را همزمان با مبارزهی کلی پیش برده و در مسیر جانشین کردن نظم جدید بهطور بالفعل حرکت کنیم.
برآمدن تن جمعی، همواره پدیدهایست اعجابآور و پُرهیبت، غالبا غیرمنتظره و بهندرت قابلمهار. اتصال تنهای فردی و تجربهی حسانی متمایز از اقتصاد حسی غالب، همانا تشکیل یک «مردم» است و بههمینخاطر پدیداریست سراپا سیاسی،
اگر زن کلیدی باشد برای فراتررفتن از نظام دوگانهی سلطهی جنسیتی، اگر زندگی معنایی داشته باشد فراتر از معنای محافظهکارانهی آن -یعنی «حیاتِ» اسیر در ضرورت که باید با سلسلهمراتب مدیریت سیاسی به نظم درآید، استلزام زندگی، آزادی برابرهای متفاوت/متفاوتهای برابر، آریگویی به خود، خروج از صغارت در هر فرم و بستر آن و حکومت بر خود خواهد بود.
جنبش انقلابی کنونی متشکل نیست. این به معنا نیست که هیچ گونه رهبریای وجود ندارد. در کف آن، رهبریِ موضوعی-موضعی شکل گرفته است، یعنی در هر موضعی و بر سر هر موضوعی گونهای رهبری وجود دارد. اما هنوز در اصل، روند است که رهبری میکند. پیشبرندگان خودشان پیش برده میشوند. این به معنای ضعف جنبش نیست.
«آگاهی طبقاتی» برای پرولتاریا دارای دو بُعد است و این ابعاد لزوماً مکمل هم نیستند. از آنجایی که سرچشمهی استثمار در فرآیند تولیدی است، طبیعی است که در آنجا مقاومت در قالب اتحادیههای کارگری شکل بگیرد. این مقاومت به خودی خود سوسیالیستی نیست،
برنامهریزی بلندمدت ضروری است و الزامات متفاوتی با اعتراض دارد. اتاق فکر جامعهی مدنی خود را بسازید. گروههای استراتژی ایجاد کنید که وظیفهشان فقط برنامهریزی باشد. شما قویترین بازیکن نیستید؛ تنها شانس شما برای دوامآوردن باهوشتر بودن [از طرف مقابلتان] است.
یک خصیصهٔ اصلی ماشین پیکارجو نسبتی است که بین پذیرفتهشدن در گروه و تعهد به چیزی برقرار میکند که معرف یکتایی گروه است. هم در تفسیر گواتاری از «میدان لَختی» بولشویسم و هم در تعالیم نچایف، سازمان انقلابی همچون نوعی قطع رابطه با جامعه و بهمثابه وسیلهای برای تصلب و تشدید شیوهٔ فعالیت آن عمل میکند؛
تعداد زیادی از فعالان کارگری در زندان هستند چون حکومت احساس کرده بود که جامعه ملتهب و در آستانهی انفجار است. تمام اعضای فعال تشکلهایی مثل اتحادیهی آزاد کارگران، سندیکای شرکت واحد یا سندیکای هفتتپه نیز پیش از شروع اعتراضات زندانی یا اخراج شدند. ولی این تشکلها اعتبار اجتماعیِ زیادی دارند و فراخوان این تشکلها میتواند با استقبال عمومی مواجه شود
چنین به نظر می رسد که نخبگان شبه نظامی به پشتوانه ی همکاری با روسیه و چین، و در حالی که تا گردن در جنگ های سوریه و اوکراین در گیر شده و هیچ راه برون رفتی ندارند، برای هر چیزی آماده ا ند.
بهاره هدایت از گروههای مختلف اپوزیسیون خواسته حول ایدههای حیاتی همچون دموکراسی، سکولاریسم، عدالت اجتماعی، آزادی، زبان مادری، یکپارچگی سرزمینی و حقوقی همچون حق تشکلیابی مؤتلف شوند تا روند براندازی تباهیِ موجود تا رسیدن به منزلگاه بعدی که تاسیس؛ است تسهیل شود.
برای گرامشی، «جنگ موضعی» شامل سه سطح مختلف توازن نیروها است: اجتماعی، سیاسی و نظامی. تصور او بیشتر شبیه جنگ پارتیزانی است تا ترکیبی از سندیکالیسم و پارلمانتاریسم. این را میتوان در گزارش آتوس لیزا دربارهی گفتوگوهایش با گرامشی در زندان مشاهده کرد،
نومیدی طبیعی نیست. برساخته است. چنانچه واقعاً میخواهیم این وضعیت را بفهمیم، باید با درک این موضوع بیاغازیم که طی سی سال گذشته شاهد ساخت دستگاه بوروکراتیک گستردهای به منظور ایجاد و ابقای نومیدی بودهایم، ماشین غولپیکری که نخست و مهمتر از هر چیز برای نابودی هر تعبیری از آیندههای بدیلِ ممکن طراحی شده است.
در پی اعلام موافقت رهبر جمهوری اسلامی با «عفو و تخفیف مجازات» هزاران نفر از بازداشتشدگان اعتراضات اخیر، قوه قضائیه شرایطی برای بخشش تعیین کرد و مدیرکل روابط عمومی این نهاد گفت هنوز شمار مشمولان عفو مشخص نیست. رئیس قوه قضائیه از هماکنون برای عفوشدگان شاخ و شانه میکشد. بیشتر بخوانید ...
در واقع آن نویسنده و هنرمندی نیز که در کشور خویش امکان چاپ و نشر آثارش را ندارد، به شکلی تبعیدی است. با این تفاوت که هنوز در فضای اختناق و سانسور زندگی میکند و امکان بازداشت و حتا مرگ او را تهدید میکند.
در این یادداشت موضوع جنگ داخلی، نه صرفاً به صورت وحشتزای خطر سوریهای شدن، بلکه به عنوان مقولهای آشکار سازِ وضعیت و راه واقعی برونرفت از آن بررسی میشود.آیا ما در آستانهی یک انقلاب تازه قرار داریم؟
آیا ما در خطی مستقیم به سوی موقعیت انقلابی و سپس برافکندنِ رژیم ولایی پیش میرویم؟
در ایران مناسبات سرمایهدارانه، مخصوصاً در وجه نولیبرالی، به طور کامل شکل نگرفته، یا شکلگرفتهها بازگشتپذیرند و همچنان نقش دولت در برخی از جنبههای اقتصاد محوری است و عدالت اجتماعی و دردسترسبودن خدمات اجتماعی بخشی از انگارهی ذهنی مردم است.
هگل فلسفه را دستخوش انقلاب کرد. ایدهی مطلق بهمثابه آغازی نوین میتواند برای اصل هگل که «فراروی از تعارض بین مفهوم و واقعیت، و وحدتی که همانا حقیقت است، فقط به این سوبژکتیویته بستگی دارد»
نتانیاهو به انجام رفرم های سیاسی ای که متحدان ناسیونالیست و اولترارتدکس اش مطالبه می کردند، اولویت قائل شد. با این کار، او دگرگونی عمیقی در دموکراسی اسرائیل ایجاد می کند. ائتلاف جدید حکومتی، با طرحِ افزایش سهم مذهبی ها در آموزش عالی، قدرت دیوان عالی را هدف گرفته است. آنان همچنین قصد دارند که دست فلسطینی ها را از همه جا کوتاه کنند.
اگر کسی به این برنامه* (چشمانداز با سیما ثابت) نگاه کند، بروشنی در مییابد که ایران اینترنشنال و البته رسانه های مشابه، چیزی بیش از یک رسانه نرمال، یعنی اطلاع رسانی و تبادل نظر و حتی پیشبرداهداف ضمنی است.
جوانانی که قاعدتا باید اشخاص مهم، کارشناسان، حامیان نظم حاکم میشدند به روش خود این آرمان را تقاضا میکنند. در بستر «تشویشِ زیستمحیطی» و در جستجوی معنا دادن به زندگیشان و به یک آیندهی مشترک، به دنیایی که میباید تواناییهایشان را در اختیارش قرار میدادند، پشت کردند.
پاریس و واشنگتن به خوبی درک می کنند که بدون همکاری کشورهای خلیج [فارس] اجرای برنامه نجات اقتصادی لبنان عملی نیست. ریاض جز در مورد اضطرارهای بشردوستانه دخالتی نمی کند. این بی تعهدی سیاسی سعودی منجر به تضعیف رهبری سیاسی سنی لبنان می گردد که سعد حریری تجسم آن است و به نفع حزب الله تمام می شود
از آنجایی که نقد مارکس از « گسست متابولیک»، اساس روششناختی برای تحلیل انتقادی بحران کنونی زیست محیطی جهانی را فراهم میکند، امروز لازم است با تاکید بر زیست محیطی مارکس، آن را برای قرن بیست و یکم با گسترش تحلیل اقتصاد سیاسی و علوم طبیعی به عنوان نقد رادیکال سرمایه داری ارائه نمائیم.
نویسنده با ارجاع به آرای لوکزامبورگ خاطرنشان میکند که که بحران انقلابی پیامدیست از دینامیسم اثرات متقابل بین مبارزات اقتصادی و سیاسی؛ و اینکه چنین موقعیتی هم حوزهی آماج مبارزهی انقلابی را گسترش میدهد و هم دامنهی مشارکتکنندگان در فرآیند انقلابی را.
شاید بتوانیم با قطعیت بپذیریم که عصر ما «عصر پولمداری» است. برای شرح پول؛ این انضمامیترین «کالا»یِ هستی به آرای زیمل و مارکس گریز میزنیم و مباحث نظری را تمام میکنیم.
استراتژیِ تسخیر قدرت و نحوهی ساختمانِ جامعهی نو، نیروی هژمونیک عمیقاً درگیر کار فرهنگی است. کار فرهنگی برای کسب هژمونی منحصر به تبلیغ و ترویجِ آرمانهای حزبی به شکل یکسویه نیست، بلکه در بدهبستان عمیق با باورها و خردهفرهنگهای طبقات فرودست و میانی و علایق و منافعِ آنها تعریف میشود
از وظایف روشنگری تاریخی، نشان دادن سیستم ارزشی دروغین و روشن ساختن چهرهی واقعی حکومتگران، نقش دولت، قوای قهریهی رژیم و نیز همکاران تکنوکرات و بوروکرات آنان در درون ادارات و سلسلهمراتب قدرت است.
به نظر میرسد که جمهوری اسلامی سعی کرده است تا در عرصههای مختلف با استفاده از خشونت و تعرض جنسی، حداقل به صورت کلامی و روانی، عرصه را بر زنان معترض تنگتر کند.مأموران و حامیان حکومت، آشکارا به چنین روشهایی متوسل میشوند و میخواهند فشار روانی بر زنان معترض را افزایش دهند.
علیرغم ارتباط استثمارگونۀ چین با کشورهای جنوب شرق آسیا، آفریقا و دیگر صادرکنندگان مواد خام، هنوز که هنوز است میزان انتقال ارزش افزودۀ این کشور به کشورهای مرکزی نظام سرمایهداری بیش از دریافت ارزش افزوده از کشورهای پیرامونی است
با تطبیق روایتهای رسانههای جریان اصلیِ (مِین استریم) داخلی و خارجی و رسانههای بدیل (آلترناتیو)، و سایتهای خبری و صفحات مجازی، و همچنین، مشاهدات میدانی و اولشخص، تلاش شده تا چهرهای نسبتا شفاف از روند آغازین این قیام ارائه شود.
مرگ و عشق، اسطوره ی دیالکتیک منفیاند، چرا که دیالکتیک، نور درونی و بسیط، چشم نافذ عشق، و روحی درونی است که پیکرهی تقسیم مادی، منزلگاه درونی روح آن را منهدم نمیکند. بدینسان اسطورهی آنْ عشق است،د.
سفر این بار اما در شرایطی یکسره دگرگون و در بستر یک خیزش انقلابی پرشور و جسور انجام میشد. جنبش «زن، زندگی، آزادی» نوید دوران نوینی بود که افق آینده را به عدالت و برابری و همبود گوناگونیها میگشود. از سوی دیگر گماشتگان سرکوب، لجامگسیخته و دریده و بیرحم به جان مردم افتاده بودند.
بحث هویت تا زمان انقلاب اسلامی اساساً جزو مسائل مطرح در جامعهی ایران نبود. مردمان در درون هویت خود میزیستند و زندگی خود را میکردند و به هر آنچه هویتشان بود، رضایت داشتند. اما بعد از انقلاب بحران هویت چهره نمود و مطرح شد.
برای مشروع بودن، هرگونه انتقاد از مدیریت معاصر می باید صرفا از سوی کارفرماها باشد و به آن امکان نوآوری، رنگ عوض کردن مانند یک آفتاب پرست و بلع و هضم مانند مار بوآ دربرابرهرنوع اعتراض احتمالی را بدهد.
خیالبافیها پیرامون برقراری دوبارهی دوران ظاهراً طلاییِ سرمایهداری با مرکزیتِ دولت ملی یکی از موتورهای ایدئولوژیک تحولی است که نشانگر ورود به فرایند بحرانی بهلحاظ کیفیْ تازه است. ملیسازی دوباره، سرمایهداریِ تنظیمگرِ سیاستهای رفاهی و اقتصادی را، همراه با رفاه نسبی بازنمیگرداند؛
در بسیاری از سخنرانیها دربارهی اقلیم و تغییر اقلیم شمار زیادی انگارههای تکراری مییابیم، انگارههایی که هزاران بار با آهنگهای مختلف تکرار میشوند، انگارههایی نادرست که نتیجهی آنها، خواسته یا ناخواسته، چشمپوشی از مشکلات اصلی یا باور به راهحلهای ساختگی است.
آیا طبقه کارگرایران و روشنفکران ارگانیک آن و همچنین روشنفکران آرمانخواه از این جریان نباید بپرسند که چرا نمونهای از یک سازماندهی کارگران پیمانی نفت را برای کسب تجربه سایر کارگران منتشر نکرده است؟ و چرا دستاوردهای این سازماندهی امروز هم برای کارگران ایران و روشنفکران آن نامعلوم است ؟
از مارکس اغلب به عنوان اقتصاددان یا فیلسوفی سیاسی یاد می شود. اما او به عنوان یک روزنامهنگار نیز اثرگذار بود.
اقتصاددان سیاسی. فیلسوف. ژورنالیست؟ دویست سال پس از تولدش، مارکس عناوین زیادی را به خاطر میآورد – اما نه اغلب به عنوان یک روزنامهنگار.
تمامی استدلالهای رایج علیه «ملیکردنِ» متمرکز، در مقابل این نوع اجتماعیسازی در شکلِ خودمختاری صنعتی، بیپایهواساس جلوه میکنند. از قالبریزیِ خشک بوروکراتیک و رکود ممانعت به عمل میآید؛ ابتکارات شخصی نه تنها از بین نمیروند، بلکه تا هرجا ممکن باشد به آنها میدان داده میشود،
کلید جستجوی رستگاری کارگران و زحمتکشان بیش و پیش از هر چیز به توانمندشدن آنان برای ایجاد سازمان های مستقل و پایداری است که آزادانه شکل میدهند و به نیروی خودسازماندهی کارگران با تکیه برمنافع طبقاتی حال و آینده، برنامه ریزی هرگونه عمل مستقل را در همراهی و همدلی با سایر زحمتکشان به پیش خواهندبرد
در نهایت جنبش سه راه بیشتر ندارد: یا در غیاب مشارکت فعال میلیونی مستأصل و مستهلک می شود و درهم می شکند ، یا از ناچاری سر به زیر رهبری فرماندهانۀ سلسله مراتبی عمودی اتوریته های خارج کشوری فرود می آورد ، و یا بر ضعف ها و کمبودهایش می اندیشد و بر آن ها فائق می آید و راه اش را تا پیروزی ادامه می دهد.
امروز شرایط برای برپایی تشکل های صنفی مستقل و پایدار بیش از زمان دیگری مهیا است چرا که هم زمینه های عینی آن فراهم است و هم نیاز به همبستگی و همکاری بین کارگران در برابر شرایط حاکم بر روابط کار ذهنیت مناسب ایجاد سازمان های کارگری را فراهم آورده است
در طول این فصل من با تمرکز بر تحلیل رابطهی بین سرمایهداری و جمعیت، تاثیرات عملکرد شیوهی تولید را بر قلمروی اجتماعی-اقتصادی بررسی کردهام، قلمرویی که در آن افراد در جایگاههای مختلف طبقاتی، بهعنوان خانواده و افراد، در مورد بازتولید خود تصمیم میگیرند، و در این فرآیند مناسبات تولید را بازتولید میکنند.
وقتی مذهب به عاملی سیاسی، به موضوع سیاست، تبدیل میشود، احتیاجی به گفتن نیست که روزنامهها نه فقط میتوانند، بلکه باید دربارهی امور سیاسی نیز بحث کنند. بدیهی است که فلسفه، خردِ اینجهانی، بیش از حکمت آنجهانی، یعنی مذهب، حق دارد به قلمرو این جهان، به دولت، توجه کند.
فقط عدهی اندکی انتظار دارند که هنر خیابانی، هنر اعتراضی، یا ترانههای اعتراضآمیز بتواند بهتنهایی تغییر ایجاد کند. اما چنین هنری میتواند اندوختهی معرفتیِ مشترکی بیافریند و روایتهای دگراندیشانه را تقویت کند، و به این ترتیب کارِ دیگر فعالان را تکمیل کند و به آنها دل و جرئت ببخشد.
حتی اگر دموکراسی شورایی در قالب خودمختاری صنعتی در مجموع آرمانی مطلوب باشد باز هم دشواریها و پرسشهایی وجود دارد. مثلاً اینکه چه استراتژیها و تاکتیکهایی را باید علیه منافع مالکان کنونی به کار گرفت تا بتوان به خودمختاری صنعتی دست یافت؟ پیششرطهای بینالمللی برای شکوفایی دموکراسی شورایی کدامند؟
اصلاحطلب وقتی از کلیت نظام ناامید میشود و دل میکند، با سرعت برق و باد به اردوگاه راستگرایان افراطی میپیوندد، انگار مسأله نه تنها سیاسی بلکه نوعی لجبازی و انتقامکِشیِ ناموسی است. این یک الگوی تکرار شونده بوده از دوران افول دفتر تحکیم وحدت که با شکست جنبش سبز تشدید شد و با عروج رئیسی به اوج رسید.
در کشوری که شما ممکن است به جرم بیحجابی یا بدحجابی و یا مشروب خوردن یا شرکت در یک مهمانی مختلط، به جرم بهایی بودن، به جرم تغییر مذهب از مسلمان بودن به هر مذهب دیگری، به جرم کمونیست بودن، دگرباش بودن، یا هر بودنِ دیگری بازداشت شوید،
تصاویر بازتاب یافته در فیسبوک و نوشتههایی که در توییتر، وبلاگها و دیگر شبکههای آنلاین منتشر میشد، انقلاب تونس را تقویت کرد. همین هم باعث شد که این انقلاب نامهای مختلفی را به خود گیرد: «انقلاب اینترنتی»، «انقلاب توییتر» یا «انقلاب یاس».
بانیان این رویکرد بر حزب زدایی از روند تشکیل ائتلاف سیاسی علیه ج.ا اصرار میورزند تا با (سو)بسیج توان سیاسی و تشکیلاتی احزاب کردستانی خود را آلترناتیو فراگیر به غرب معرفی کنند و قدرت سیاسی را قبضه کنند بدون آنکه کمترین مطالبات ملی-دموکراتیک مردم کردستان را به رسمیت بشناسند;
بازی با افکار عمومی کارگران قطعا نتیجه ای به مراتب زیان بخش تر را درپی خواهد داشت . دولت و مجلس بیتردید نمیتوانند با پنهان شدن در پشت چنین لوایحی، از تقصیر و قصور به عدم پاسخگویی به اساسی ترین مشکلات جامعه و به ویژه کارگران و رحمتکشان خود را مبرا بدانند .
گرامشی در نگاه خود به سیاست مفهوم فرودستی را جزء اساسی پژوهشهای سیاسی میداند که هدفش ارائهی بینش مؤثر پیرامون روابط قدرت و هژمونی است. فرودستی نه تنها در مفهومی طبقاتی که در پیکرههای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی معنا مییابد.
سه ماه از زمانی که در خیابانها روسری از سر برداشتهایم میگذرد. خیابانهایی که در آنها تردد میکنیم ــ شامل عابران و کسبه و حتی پلیس و نیروهای سرکوب ــ به وجودِ ما عادت کردهاند اما در درون بسیاری از ما، و در لایههای نادیدنیِ جامعه، هنوز وضعیت غیرعادی است.
هتاکی و فحاشی علیه ارکان و شخصیت اصلی نظام که با تجمع اعتراضی شبانۀ دانشگاه شریف ورق خورد خیلی زود زبان معیار معترضان شد و ادبیت این جنبش اعتراضی را شکل بخشید.
این پردهدری کلامی بیسابقه واکنشهایی فراوان و قابلپیشبینی برانگیخت.
وقتی از متن مانیفست حزب كمونیست سخن میگوییم، كه ماركس و انگلس در ١٨٤٨ انتشار دادند و بدون تردید بر دو قرنِ نوزدهم و بیستم فراوان تاثیرگذار بود، من فكر میكنم كه آن را میباید از دیدگاه كیفیتِ ادبی، یا دست کم، به خاطر ساختارِ سخنورانه و استدلالیاش، دوباره خواند.
این روزها که زنان ایرانی برای دستیابی به حقوق خود، از جمله لغو قانون حجاب اجباری، مبارزه میکنند، در ترکیه گروههای سیاسی رقیب دوباره برای کسب محبوبیت در بین اقشار سنتی، مسئلهی حجاب را مطرح کردهاند دولت «ضمانت قانون اساسی برای روسری» را پیشنهاد کرده و تشکلهای زنان میگویند «ضمانتِ حقوق ما مبارزهی ماست».
اعتصاب غذا، خودسوزی و نظایرِ آنها شیوههایی خشونتپرهیزند زیرا کسی که این اقدامات را انجام میدهد به دیگران آسیبِ جسمانی نمیرساند یا آنها را به این کار تهدید نمیکند. آنانی که چنین اقداماتی را انجام میدهند، میخواهند پیام روشنی بفرستند: علتِ درد و رنجِ من را از میان بردار تا بتوانیم حل اختلافِ خود را آغاز کنیم.
اربابِ خوب وجود ندارد، همانطور که بندهی خوب هم در کار نیست. این شاید محوریترین گزارهی دوروتیا گِدِکه در صورتبندیِ «جمهوریخواهی انتقادی» است. او نشان میدهد که آرمان آزادی بهمثابهی عدم سلطه باید سلطه را چه در بُعد فردی و چه در بُعد سیستمی، بهگونهای ساختاری قوامیافته درنظر بگیرد.
روی سخن ما تنها با مردم شریف آمریکا است. زیرا اگر سیاست دستگاههای حاکمهی آمریکا به دست عمّال شناختهشدهی سازمان «سیا» پلیدترین عناصر را به تجاوز بر حقوق انسانی پارهیی از مردم جهان یاری دادهاند، در عوض، تودهی آمریکاییان شریف با روح آزادگی خود قربانیان بسیاری تقدیم جنبشهای آزادیخواهانهی ملل دیگر کردهاند
در جریان وقایع کشورتان هستم و امیدوارم سرزمینی که به سرزمین معجزهها معروف است، به اعجاز خود ادامه دهد و صدای مردم را به گوش همه برساند. (آریل دورفمن، خطاب به مردم ایران)
کنکاش و تلاش لوکاچ دستاوردهایی رشکبرانگیز دارد. او غواصی است که در قعر دریای مقولات، مفاهیم و اندیشهی مارکس غور میکند و مرواریدهایی کمنظیر به کف میآورد، اندیشههایی که همچون کلیدی درخشان دروازههایی بزرگ به روی بنبست دیالکتیک انتقادی مارکس میگشایند و،
ــ ۱۰۰ روز از آغاز جنبش میگذرد. سازماندهی و آرایش مجدد جنبش سراسری و گذر از گرگ و میش سایههای درهم تنیده عدم قطعیت، نیازمند به پاسخ به سه مساله استراتژیک است: مساله بازتولید، مساله دیپلماسی، مساله جبهه متحد.
احساسات خوب همیشه رهایی بخش نیستند. توجه به «ضعیفترین اقشار»، ارزشگذاری عاطفه بهعنوان معیار حقیقت، میتواند به سیاستهای قهری ای به نام وظیفه حفاظت و وابستگی متقابل منجر شود و به حقوق جمعی تحت نام احترام به احساسات افراد جهتگیری ای مجدد دهد.
در جنگ [با دشمن] خارجی، شما اغلب باید نیروهای دشمن را نابود کنید و نابودکردن بیشک رادیکالترین شکلِ نفی است. اما در بسیاری از جنگهای داخلی، روشن نیست که هدفْ نابودی دشمن است، دشمنی که بخشی از کشور شماست، یا فقط چیرگی و تسلط بر آن [دشمن، هدفِ شما] است،